ایران آزاد
ایران آزاد


مشکلی که افغانستان ده ها سال از آن رنج می برد، مشکلی است که تنها به افغانستان و ملت افغانستان مربوط نیست؛ این مشکل ناشی از دسیسه های قدرت های بزرگ جهانی و عدم تدبیر کشورها و ملت های منطقه است. در دهه های اخیر قدرت های جهانی در پی ایجاد اختلاف بین ملت های این بوده اند و متاسفانه ملت های منطقه و خصوصا نخبگان آنها، با بی تدبیری که از خود نشان داده اند، قدرت های بزرگ جهانی را در این راستا یاری رسانده اند. در قرن گذشته، ابتدا بریتانیا با ایجاد اختلاف در میان قومیت های کشور هند، در تجزیه این کشور نقش بازی کرد و پس از آن نیز در ایجاد اختلاف بین این کشورها همان سیاست را دنبال کرده است. پس از آن نیز بریتانیا و شوروی و آمریکا در ایجاد اختلاف، در وهله اول بین کشورهای منطقه، شامل هند و پاکستان و افغانستان و ایران و ... ، و در وهله بعد حتی بین قومیت های این کشورها تلاش کرده اند.

در این راستا خصوصا ایجاد اختلاف بین اقوام افغانستان، در وهله اول بین پشتونها و بقیه اقوام و در وهله بعد بین اقوام فارس زبان و بویژه هزاره و تاجیک و ... بسیار بارز و واضح بوده است. طبیعتا ایجاد تفاهم بین پشتون ها و بقیه اقوام در افغانستان، زمینه این ناامنی و ناپایداری در جامعه را از بین می برد. حتی تفاهم و اتحاد بین اقوام فارسی زبان مانند تاجیک و هزاره نیز می توانست از یکه تازی های پشتون ها پیشگیری کند که متاسفانه این تفاهم و اتحاد تا کنون بوجود نیامده است.

ایجاد یک حوزه تمدنی هماهنگ و برقراری معاهدات اقتصادی، علمی و فرهنگی در این منطقه، دست قدرت های بزرگ جهانی را کوتاه می کند و دسیسه های آنها را نقش بر آب می کند که البته به هیچ وجه مطلوب آنها نیست.

 لذا به نظر نگارنده، راه حل مشکل افغانستان، ایجاد تفاهم بین کشورهای منطقه و نیز بین اقوام آنها و تلاش در توسعه معاهدات و تفاهم نامه های منطقه ای می باشد. اگر در این منطقه معاهدات اقتصادی و تفاهم نامه های فرهنگی توسعه یابد، به گونه ای که این کشورها به منافع اقتصادی و فرهنگی مشترکی دست یابند، خود به خود از هرگونه ناامنی در منطقه که تهدید کننده آن منافع مشترک است، پیشگیری خواهد شد و امنیت و رفاه اقتصادی و توسعه فرهنگی این کشورها را به دنبال خواهد داشت.

اما اگر به منوال کنونی این کشورها و نیز قومیت های موجود در آنها، در مسیری واگرا پیش روند، این ناامنی و سایه جنگ که متاسفانه امروزه بر افغانستان سایه انداخته است، به ایران، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و فراتر از آن به هند و ... و حتی به مناطقی از چین و قزاقستان و روسیه و ... نیز سرایت خواهد کرد و متاسفانه این همان خواب شومی است که آمریکا و دنیای غرب برای این منطقه دیده است!

این وظیفه نخبگان سیاسی و فرهنگی در این منطقه است که تلاش خود را در این راستا به کار گیرند و از هرگونه سیاست و هر مسئله ای که به واگرایی قومی در این منطقه می انجامد، به شدت پیشگیری کنند. در این راستا نقش نخبگان سیاسی در دیپلماسی و مذاکرات موثر در راستای نزدیکی کشورهای منطقه، و همچنین نقش نخبگان فرهنگی در برگزاری کنفرانس های علمی، ادبی، هنری و فرهنگی در این کشورها، بسیار حائز اهمیت و راهگشا است.


با واقعه دیروز، اگرچه بخشی از مردم ایران از حماقت­ها و جنگ ­افروزی­های ترامپ خشمگین شدند اما بخشی از مردمی که از خفقان جامعه و خصوصا محدودیت­های اجتماعی موجود در جامعه ناراضی­ اند، شاد گشتند. ایرانیانی که خارج از ایران به­سر می­ برند، عمدتا در گروه دوم قرار می­گیرند. در اینجا باید موضوع را از زوایای گوناگون مورد واکاوی قرار داد.
اگر بخواهیم دلایل ترامپ را برای این عمل جنگ­ افروزانه بررسی کنیم، در وهله اول باید به شکست­های حقارت­بار  وی در منطقه اشاره کرد. ترامپ از آنجا که با رای شکننده­ای به مقام ریاست جمهوری رسیده و پس از آن نیز موقعیت بهتری در جامعه آمریکا پیدا نکرده­بود، لازم می­دید که در عرصه سیاست خارجی، تحرکاتی از خود نشان دهد.  تا حاشیه امنی در انتخابات پیش رو داشته باشد.
این تنها مقامات ایران نیستند که برای ترساندن مردم­شان نیاز به یک لولویی به نام دشمن دارند؛ این یک اصل عمومی است و آمریکا نیز در برهه­های مختلف، یک کشور را برای مردمش به­صورت لولو توصیف کرده است. کشورهای امروز جهان که پتانسیل دشمنی با آمریکا دارند، منهای کره شمالی، اعم از روسیه و چین و ... ، اغلب دارای سیاستمدارانی عملگرا هستند و از رودررویی با آمریکا اجتناب می­ورزند. متاسفانه رهبر ایران نشان داده­است که این خرد و بینشِ سیاسی را ندارد تا از این رودررویی اجتناب ورزد و نتیجتا ایران در سیبل تهاجم آمریکا قرار گرفت. لذا ترامپ ابتدا خواست که از طریق لغو برجام و سپس عملیاتی همچون تجاوز به حریم هوایی ایران، درصدد ایجاد غرور ملی در مردم کشورش بشود. اما نه تنها در این راه توفیقی نیافت بلکه بیشتر از قبل تحقیر شد. این اتفاقات از وی یک زخم­خورده تحقیرشده ساخت و طبیعی بود که به­دنبال انتقام باشد. از طرفی موقعیت  زمانی کنونی که به انتخابات آمریکا نزدیک است، وی را برآن داشت تا با این جنگ­افروزی، با یک تیر دو نشان بزند. اول اینکه باعث ایجاد غرور ملی در مردم شود و رای مردم را به نفع خود مصادره کند؛ دوم اینکه کشور را در شرایط بحرانی قرار دهد و از طریق بحرانی جلوه دادن شرایط، در راستای جمع­آوری رای بیشتر، همبستگی بیشتری در مردمش ایجاد کند.
اما تاثیر این عمل روی جامعه ایران چه خواهد بود؟ این عملِ ترامپ دو جناح تندرو را در دو جبهه به هم نزدیک کرد و همچنین ابتکار عمل را در هر دو جبهه در دست این دو جناح تندرو قرار داد. هرچند که بخشی از مخالفین در ایران شاید از این اتفاق خوشحال هم شده باشند اما این بخش کوچک در سیاست­گذاری سهمی ندارند و لذا سیاست­گذاری­ها در ایران به سمت تندروی گرایش پیداخواهدکرد. با این اتفاق در ایران نیز جناح راست افراطی ابتکار عمل را بدست خواهدگرفت و از الان باید انتخابات مجلس و ریاست­ جمهوری آینده را از آن این جناح دانست. این اتفاق روند اصلاحی جامعه ایران را برای دهه­ ها به تاخیر خواهد انداخت. مخالفین تندرو شاید بر این باورند که این نظام اصلاح­ پذیر نیست و باید فقط و فقط به فکر براندازی آن بود، اما در عمل تنها راه پیشنهادی آنها عدم شرکت در انتخابات است! البته آنها مردم را به شورش در کف خیابان­ها نیز تشویق می­کنند اما برای خود در این شورش و حضور در کف خیابان موقعیتی قائل نیستند! آن­ها به این معتقدند که میلیون­ها نفر کشته شوند تا آن­ها بتوانند بیایند و بر اریکه قدرت تکیه زنند! طُرفه آنکه برای اداره جامعه نیز برنامه روشن و امیدوار کننده­ای در چنته ندارند! این مخالفین اغلب در خارج از ایران به­سر می­برند و از دیدگاه آن­ها، «دیگی که برای آنها نمی­جوشد، بگذار در آن کله سگ بجوشد
برآیند نهایی این عمل حماقت­بار ترامپ برای ایران و ایرانیان آن خواهد بود که دستاویز قدرتمند و به ظاهر موجهی در اختیار تندروان جناح راست افراطی قرار خواهدداد تا با تمسک به آن بتوانند هر صدای مخالفی را در نطفه خفه کنند. اغلب جامعه ایران را نیز از وقایع روز، نه تنها در ایران، بلکه در جهان ناامید خواهدساخت. از دیدگاه یک شخص بیطرف، این ترامپ بود که در وهله نخست، با خروج از برجام و پیمان­شکنی، دستاویزی به جناح راست افراطی در ایران داد تا بتواند در عرصه سیاست چهار نعل به سمت نابودی مردم ایران بتازد! خودخواهی رهبران جامعه بشری، آینده را به کدامین سو خواهدبرد؟

آقای حسینی، وزیر ارشاد دوره احمدی نژاد، از نامه نگاری احمدی نژاد به خامنه ای برآشفته است و افاضاتی ارائه نموده است که تنها نکاتی از آن را اینجا می آورم:
«آقای احمدی نژاد خوب است یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران بزند.‌ ای کاش ایشان قادر بود دفتر خود را به خوبی اداره کند بعد به بزرگان نظام رهنمود افاضه نماید. ... حتی به عدد انگشتان یک دست هم حاضر به دفاع از مضمون این سیاه نامه نیستند چگونه از لزوم تغییر در دفتر رهبری منزه نظام سخن می‌گوید؟ ... ای کاش احمدی نژاد نیم نگاهی به عملکرد و مواضع تخریبی خود نسبت به نیرو‌های انقلاب داشت تا متوجه شود نتیجه فعالیت‌های تخریبی ویکدنگی هایش، سبد رای چه طیف‌هایی را سنگین کرده است؟... »
آقای حسینی! شما که تجویز یک سوزن و یک جوالدوز می فرمایید، بهتر نبود که خودتان نیز اول یک سرِ سوزن به مسبب اصلی این فاجعه می زدید و بعد یک جوالدوز به احمدی نژاد که فقط یک معلول است نه علت؟! البته به گمان نگارنده فاجعه احمدی نژاد بسیار بیش از فاجعه حمله مغول برای ایران عواقب داشت و همچنان دارد. برباد دادن منابع مالی و اقتصادی این مملکت تنها بخش کوچکی از فاجعه است. فراری دادن نیروهای جوان و مستعدی که بسیار ارزششان بیش از دلارهای نفتی بود، بخش دیگری از فاجعه بود. تعیین و تخصیص منابع مالی از جیب این مردم به افراد سیری ناپذیری همچون مصباح و ... بخش دیگری از فاجعه است که این روزها کسی را یارای بستن جریان های دلار به حلقوم این جانوران نخواهد بود. .... اما آنچه بیش از همه ایران را به قهقرا برده است و همچنان نیز ادامه دارد، عادی شدن رذالتهای اخلاقی، دروغ، ریا، اختلاس و رشوه، و ... است که منشا آن همین احمدی نژاد بوده است که بنا به گفته همان رهبر منزه نظام تان، نظرش به نظر احمدی نژاد نزدیک تر بود!
اتفاقا این هم از رذالت های اخلاقیست که ببینی رهبرتان که آنگونه احمدی نژاد را حمایت کرد و دولتش را دولت پاکدست و مخالفانش را بی بصیرت خواند، خودش چقدر بی بصیرت بوده است، اما کماکان او را رهبر منزه نظام بخوانید! و نگران سنگینی سبد رای این و آن باشید نه فاجعه ای که به سر این کشور آوردید!

اگر هیچکس نداند، همشهریانت می دانند که پیمودن پله های ترقی جنابعالی نه بواسطه قابلیت های نداشته تان بوده، بلکه برای خصومت تان با هاشمی و ایل و تبارش بوده است که شما را در چشم رهبر منزه تان و نوچه هایش عزیز کرده است.

جناب آغای خامنه ای!
تو بر خلاف دیکتاتور قبلی، صدای انقلاب مردم ایران را هنوز هم نمی شنوی!
او که صدای انقلاب را دیر، اما بسیار زودتر و به موقع تر شنیده بود، رفت. او جایی برای رفتن داشت! تو کجا می خواهی بروی؟!

بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، به استناد اصل 107 ، انتخاب رهبر از وظایف مجلس خبرگان رهبری است. مجلس خبرگان باید با توجه به شرایط مندرج در اصول 5 و 109 قانون اساسی رهبر را انتخاب کند. همچنین به استناد اصل 111 ، مجلس خبرگان باید بر عملکرد رهبر نظارت داشته باشد و در صورت لزوم وی را برکنار کند. *
با اندکی تعمق می توان دریافت که خامنه ای فاقد شرایط لازم در اصول 5 و 109 قانون اساسی است(و یا از آغاز بوده است). گوشه ای محدود از مصداق هایِ بیشمارِ آن را می توان در موارد زیر عنوان کرد:
·      حمایت از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 ، دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 ( تقوای لازم برای رهبری) است.
·      طرفداری از یک جناح خاص در کشور که دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 (یعنی عدالت لازم برای رهبری) است.
·      رواج رشوه خواری در بسیاری از مراکز تحت نظر و یا منتصب ایشان مانند قوۀ قضائیه، که دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 (یعنی مدیریت‏ و قدرت‏ کافی برای‏ رهبری) است.
·      حمایت انتخاباتی رهبر از احمدی‌نژاد بویژه با استناد به پخش فتوای رهبری در حمایت از احمدی نژاد در صبحگاه مشترک سپاه که دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 (یعنی عدالت لازم برای رهبری) است.
·      تهدید معترضین به تقلب در انتخابات و چراغ سبز به نیروهای تحت فرمان مبنی بر خشونت و سرکوب شدید معترضین؛ با بیان این جملات: «اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون ها و خشونت ها و هرج و مرج ها، آنهایند» که دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 (یعنی مدیریت‏ و قدرت‏ کافی برای‏ رهبری) است.
·      حمایت خامنه ای از قتل عامِ بدون محاکمۀ زندانیان سیاسی در سال 67 (زندانیانی که قبلا محاکمه و مجازات شده بودند و بعضا در آن زمان دوران محکومیتشان را می گذراندند.)در موارد مختلف، از جمله در گفته هایی مانند: «... مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند...» که دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 (یعنی عدالت لازم برای رهبری) است.
·      عدمِ عدالت خامنه ای و زیردستانش در برخورد با مجرمین در موارد زیادی از قبیل برخورد با شوهر خواهرش شیخ علی تهرانی؛ تهرانی که سالها در عراق و در آغوش دشمنِ مردم ایران و با فحاشی و ... به تخریبِ روحیۀ رزمندگان ایرانی می پرداخت، پس از جنگ براحتی به ایران بازگشت و بدون هرگونه مجازاتی به زندگی عادی خود ادامه داد! در کشوری که نوجوانانی صرفا به دلیل هواداری و یا حتی فقط داشتن یک مجله از اپوزیسیون و جرائم بسیار جزئی، مجازات سنگینی تحمل کرده و می کنند، شوهر خواهر ایشان علیرغم تبلیغ علیه انقلاب و رزمندگان ایرانی و تضعیف روحیه آنها هیچ مجازات قابل توجهی شامل حالش نشد! که دال بر عدم احراز شرایط بند دوم اصل 109 (یعنی عدالت لازم برای رهبری) است.
·      دخالت بیجا و غیرقانونی در اموری که به وی مربوط نیست و در حوزۀ وظایف و اختیاراتِ ایشان نیست که موارد عدیده ای دارد و شمار آنها بسیار زیاد است! که دال بر عدم احراز شرایط مختلفِ اصل 109 است.
·      و موارد بیشمار دیگر ...
·      و مهمترین نکته اینکه در سالهای متمادی، هرجا که مردم نظرِ خامنه ای را در هر موردی متوجه شده اند، دقیقا برخلافِ آن عمل کرده اند که نمونه های بارز آن را می توان در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 و 92 و 96 و ... و انتخابات دوره های مختلف مجلس و ... ملاحظه کرد که این مخالفتِ مردم دال بر عدمِ «مقبولیت عامه» ایشان است که طبق اصل 107 قانون اساسی، رهبر باید داشته باشد.
حال اگر مجلس خبرگان به وظیفه خود عمل نکند، مصداق همان اختلالی است که حضرت آغا در بیاناتشان ایراد فرمودند که: «خب شما افسرهای جنگ نرمید، آنجایی که احساس می‌کنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمی تواند درست مدیریّت کند، آنجا آتش‌ به‌ اختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید و اقدام کنید.»
حال که یکی از مهمترین اجزاء دستگاه مرکزی (یعنی مجلس خبرگان رهبری) اختلال دارد و نمی تواند درست مدیریت کند، لذا همۀ ما مردم «آتش به اختیاریم!» و باید خودمان تصمیم بگیریم، فکر کنیم و اقدام کنیم. هرگونه اقدامی که در راستای عزل و برکناری خامنه ای از مقام رهبری باشد.
 ____________________________________________________________
*  اصل ۱۰۷ قانون اساسی: «پس از رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می‌کنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می‌کنند و در غیر این صورت یکی از اعضای مجلس خبرگان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می‌نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسوولیت‌های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است
اصل‏ 109 : شرایط و صفات‏ رهبر: ‎‎‎‎‎‎1 - صلاحیت‏ علمی‏ لازم‏ برای‏ افتاء در ابواب‏ مختلف‏ فقه‏. ‎‎‎‎‎‎2 - عدالت‏ و تقوای‏ لازم‏ برای‏ رهبری‏ امت‏ اسلام‏. ‎‎‎‎‎‎3 - بینش‏ صحیح‏ سیاسی‏ و اجتماعی‏، تدبیر، شجاعت‏، مدیریت‏ و قدرت‏ کافی برای‏ رهبری‏. در صورت‏ تعدد واجدین‏ شرایط فوق‏، شخصی‏ که‏ دارای‏ بینش‏ فقهی‏ و سیاسی‏ قوی‏ تر باشد مقدم‏ است‏.
اصل ۱۱۱ قانون اساسی: «هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده‌است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می‌باشد. در صورت فوت یا کناره گیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند.» 
حضرت آغا در سخنرانی اش در جمع دانشجویان گفته است: «... این ترقه‌بازی‌ها تأثیری در اراده ملت ایران ندارد ...» و مجیز گویانش اینگونه تفسیر کرده اند که: «... در موقع وقوع حادثه تلخی باید مدیریت بحران کرد و به عنوان رهبر یک جامعه به جامعه آرامش داد و ...» غافل از اینکه ایشان در ادامه مردم (و در واقع گروه های فشار) را به رفتار خودسرانه ترغیب می کند و می گوید: «... اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، می‌شود مسئله‌ی اصلی؛ نامه‌نگاری میکنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئله‌ی اصلی را از مسئله‌ی فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئله‌ی اصلاً بی‌اعتبارِ بی‌اهمّیّت فرعی را به‌عنوان یک مسئله‌ی اصلی، درشت میکنند. وقتی این‌جوری دستگاه‌های مرکزی اختلال دارند، آن‌وقت اینجا جای همان آتش‌به‌اختیاری است که عرض کردم.»  این چه نوع مدیریت بحران و آرامش دادن به مردم است؟!  «آتش به اختیار» مفهومش چیست؟ مگر غیر از این است که وی محافل خودسر را در انجام اعمال خودسرانه تشویق کرده است؟
وی انجام چنین عملیات تروریستی و کشته و مجروح شدن دهها تن از مردم بیگناه را تنها «ترقه بازی» خوانده است! و جالبتر اینکه ایشان در ادامه انجام کارهای خودسرانه و خشونت آمیز را تشویق کرده است! واقعا جان مردم اینقدر در نظر ایشان بی ارزش است؟
به قول معروف «مردم به حاکمانشان شبیه ترند تا به والدینشان». گزارشگر صدا و سیما در هنگام وقوع عملیات تروریستی، در یک گزارش زنده که از رادیو پخش شد، گفت:«در عملیات تروریستی حرم مطهر فقط یک نفر به شهادت رسید و آن هم یک نفر از نیروهای خدماتی حرم»!
وقتی رهبر چنین فاجعه ای را ترقه بازی می خواند، از گزارشگر رادیو هم انتظار می رود که بی ارزش بودن جان مردم را با استفاده از لفظ «فقط» در گزارشش برساند و بخصوص با تاکید بر «نیروی خدماتی بودنِ» شخصِ کشته شده، تفکرِ طبقاتی موجود در مسئولین را بروز دهد! 
گاهی در شبکه های اجتماعی و یا فروم های اینترنتی و فضای مجازی به افرادی بر می خوریم که شخصیت های بسیار نامتعادل و متناقضی دارند. تاسف بارتر اینکه در دنیای حقیقی هم نمونه این افراد زیاد یافت می شود که فقط صورتکی به صورت زده اند و محافظه کارانه تر برخورد می کنند، اما با آن شخصیت های فضای مجازی تفاوت ماهوی ندارند. ویژگی اصلی چنین افرادی، خودباختگی و خودکم بینی مفرط، عدم تفکر و اندیشه و تعصبات شدید است. بنده اینجا برای بررسی بیشتر این موضوع به معرفی یکی از مصداق ها (صرفا چونکه شخصیتی مجازیست که دارای نام مستعار و نیز ناشناس است) و تحلیل کامنت ها و رای و نظرات وی می پردازم تا یکی از معضلات جامعه که مانعی بزرگ بر سر راه دموکراسی در جامعه است، واکاوی شود.
شخصیتی (به احتمال قوی خانم) در سایت بالاترین به نام شوکت موجود است که در اینجا می توانید به صفحه شخصی وی و نظرات ایشان مراجعه کنید. کلمات پربسامد در کامنت های ایشان دو دسته اند: 1) کلمات زشت و فحش گونه ای مانند الاغ، بوگندو، گُه خوردی، کون بوس، حیوان، جانور، کثیف، گاو، دلقک، مضحکه، استفراغ، کثافت، گور پدر، لعنتی، جنایتکار و ... 2) دسته دوم کلماتی با بسامد کمتر که ظاهرا از نظر ایشان یا مظهر پیشرفت و سعادت بشری اند و یا آرزوی آن برای ایران و ایرانی! مانند هزاره سوم، پاینده ایران، پادشاه فقید، روانشاد و ...
ایشان تنفر شدیدی هم از مذهب و به ویژه حجاب دارند و از کمونیسم و کلا هرگونه مسلک سیاسی چپ نیز به شدت بیزارند.
حدس بنده این است که ایشان (با توجه به فعالیت زیاد و پرانرژی اش در اینگونه سایت ها) جوان است و دوره شاه را از نزدیک لمس نکرده است و ضمنا مطالعه تاریخی چندانی هم ندارند و احتمالا در فضایی بزرگ شده است که فضای آرمانی و مدینه فاضله ای از دوره قبل از انقلاب در ذهنش نقش بسته است. برخی از کامنت های وی که سرشار از فحاشی است بیانگر آن است که اطلاعات بسیار کم و مخدوشی دارد.
خلاصه بسیاری از کامنت های ایشان مستقیم یا غیرمستقیم عبارتند از «خاک بر سر هر چه چپی و کمونیست و اسلامی» و یا «پاینده ایران»!
احتمالا هم اگر از وی بخواهی که ده دقیقه در باره کمونیسم و مذهب و یا تاریخ ایران و ... صحبت کند، نمی تواند؛ یا حداقل چیز قابل توجهی غیر از شنیده های مخدوش اش نمی تواند بگوید.
چنین افرادی علیرغم دانش بسیار سطحی و مخدوش، اعتماد به نفسِ کاذب و بالایی هم دارند. چون در مباحثه ها اعتقادات محکمشان به راحتی زیر سوال می رود و محکوم می شود، سریع هم عصبانی می شوند و لذا عنان اختیار از کف می دهند و شروع می کنند به فحاشی و ...!

چنین افرادی در فضای واقعی هم زیاد هستند اما برخوردشان در فضای واقعی فقط کمی لطیفتر است! کسانی را در اطراف خود می بینیم که مثلا کوچکترین احترامی به پدر یا مادرشان نمی گذارند اما اگر به کوروش کبیر بگویی بالای چشمش ابروست، رنگشان کبود می شود و اگر رودربایستی نداشته باشند، فحش بارانت می کنند و اگر هم داشته باشند، می فرمایند: «به جدمان کوروش کبیر اهانت نفرمائید که خط قرمز ماست!» یا مثلا اصول اولیه اقتصاد را نمی دانند و با کمترین تخصصی در این زمینه، اندر مزایای اقتصاد آزاد و لیبرالیسم و مذمت سوسیالیسم و ... سخنرانی می کنند که البته همه اش بر پایه شنیده هاست و با کوچکترین ایرادی پایه های همه استدلالهایشان فرو می ریزد و به یکباره تهی می شوند! در یک کلام می توان گفت که چنین افرادی به جای تفکر و اندیشه، فقط مانند یک ضبط صوت شنیده اند و تکرار می کنند و (البته علاوه بر ضبط صوت) شدیدا معتقد هم هستند و جانشان را در راه اعتقادشان می دهند!
قبلا احتمال داده بودم که بخواهند همانند هشت سال قبل تقلب کنند و کاندیدای مطلوبِ آغا و سپاه را از صندوق ها بیرون بیاورند؛ اما فکر نمی کردم که خامنه ای دوباره بخواهد حماقتِ چنان ریسکی را به جان بخرد و لذا از آن ممانعت خواهد کرد!
اتفاقات روزهای اخیر ، احتمال تصمیم حضرت آغا را مبنی بر تقلب و کودتا، بیشتر مقرون به صحت می نماید.
خبر استعفا یا برکناری ناطق نوری از مقام دفتر بازرسی رهبری، این ظن را به اذهان متبادر می کند که شاید ایشان از مسائلی با خبر است که می خواهد خود را از معرکه دور کند و شریک جرم حضرت آغا و اعوان و انصارش نباشد. یا اینکه در مخالفت با تقلب چیزی بیان کرده که به مذاق حضرت آغا و سپاهیان اطرافش خوش نیامده و ایشان را برکنار و یا مجبور به استعفا کرده اند!
حمله به ستادهای انتخاباتی روحانی و پاره کردن بنرها و پوسترهای انتخاباتی روحانی بیانگر آن است که احتمال وقوع تقلب و کودتا زیاد است. با توجه به اینکه وضعیت جسمی خامنه ای وخیم است و در چهار سال آینده احتمال فوت وی زیاد است، سپاهیان که امروز همه امور کشور را در دست گرفته اند، نمی خواهند آن را از دست بدهند. آنها ترجیح می دهند که همین الان همه مخالفان را شناسایی و سربه نیست کنند تا پس از مرگ خامنه ای!  اگر آنها درصدد تقلب نبودند لزومی نداشت که این بی آبرویی (حمله به ستادهای روحانی و پاره کردن پوسترها و بنرها و ...) را به جان بخرند.
تهدید مردم از سوی آغا مبنی بر اینکه «هر کسی قیام کند، سیلی خواهد خورد»، بیانگر آن است که آنها، به قول معروف، از همین الان شمشیر را از رو  بسته اند. پای بنیاد سوروس و ده میلیون دلار و گرجستان و ... را هم پیش کشیده است که از همین الان همه چیز را به گردن دشمن بیندازد!
نگارنده بر این اعتقاد است که صاحبنظران باید از همین الان با فرض وقوع چنین حماقتی از جانب حضرتِ آغا و عواملش، همه راهکارها را بررسی کنند و بهترین واکنشِ مردم و جامعه را مورد بحث و بررسی قرار دهند و در آگاهی رساندن به مردم حداکثر تلاش خود را به عمل آورند.
آقای پناهیان نیز در حمایت از رئیسی و بر علیه روحانی به میدان آمد! ایشان در سخننانی در جمع مردم مبارکه، گفته است: «آیا همسر روحانی این تعداد کتاب را که همسر رئیسی نوشته تاکنون خوانده است؟»!!! 
آقای پناهیان! مگر آقای رئیسی می خواهند با کتابهای تالیفی خانمشان ریاست جمهوری کنند؟!!! و اصلا کتب نوشته شده توسط دختر علم الهدا (همسر خانم رئیسی) چه نقشی در انجام وظایف رئیس جمهور می تواند داشته باشد؟!!! اگر اینگونه باشد که در این کشور خانم های بسیار فاضل تری نسبت به خانم علم الهدا وجود دارند؛ کسانی که هم کتب بیشتر و بهتری نوشته اند و هم از نظر جایگاه علمی به مراتب بالاتر از خانم رئیسی هستند؛ پس شوهر آنها را بیاورند رئیس جمهور کنند!!! بنده از تخصص علمی خانم علم الهدا بی اطلاعم، اما سخنرانی علمی خانم علم الهدا را که در محافل علمی جهانی ارائه شده است و علی القاعده باید مرزهای دانش را گسترش دهد ببینیید و خود قضاوت کنید!!!
در سایت آقای رئیسی در ارتباط با این ویدئو نوشته اند:«انگلیسی صحبت کردن همسر یک نفر چطور می تواند به نامزدی آن فرد در انتخابات ریاست جمهوری مرتبط باشد؟!...». در جواب ایشان باید گفت: «همانگونه که کتب تالیفی ایشان می تواند با رئیس جمهور همسرشان مرتبط باشد!!!» به قول معروف یا شتر باش بپر یا مرغ باش بپر!

ضمنا بد نیست بدانید که پدر این خانم (همان آقای علم الهدا که مردم را بزغاله نامیده بود) در جایی گفته است: « زن کارخانه ای است که خداوند خلق کرده تا آدم ایجاد کند ...» و معلوم نیست که آیا خودِ آقای علم الهدا هم با توجه به این تِزِ مترقیانه شان دخترشان را تربیت کرده اند؟!
در اخبار خوانده بودم که دلواپسان به ستاد انتخاباتی روحانی در منطقه 3 تهران حمله کردند و شیشه ها را شکستند و بنرها را پاره کردند. مشابه آن را امروز به چشم خویش دیدم! امروز عصر که در شهر می چرخیدم، ستاد یکی از کاندیداهای شورای شهر را دیدم که برای استفاده از محبوبیت روحانی، بنر بزرگی از روحانی بر سردر ستادش زده بود. یک دسته موتورسوار آمدند و در حضورِ خودِ کاندید (که در ستادش حضور داشت)، بنر روحانی را با چاقو پاره پاره کردند! تعدادی از جوانان که می خواستند با موتورسواران درگیر شوند، توسطِ خودِ کاندیدا منع شدند. آن گله موتور سوار هم پس از پاره کردن بنر، فاتحانه سوار بر موتورها صحنه را ترک کردند! واقعا نوبره! روز روشن، بنرِ تبلیغاتی یک کاندیدای ریاست جمهوری (که اتفاقا رئیس جمهور هم هست!) توسط یک عده موتورسوار با چاقو پاره پاره می شود و هیچکس هم هیچ عکس العملی نشان نمی دهد!
آغای خامنه ای!
فردای انتخابات دوباره نیایی و دستِ چُلاقت را بهانه کنی و اشکِ تمساح بریزی که هیچکس باور نمی کند! باورِ همه مردم (که کاملا منطقی هم هست) این است که این آقایون موتور سوار قطعا از جنابعالی اجازه چنین کاری را دارند؛ چرا که فقط تو قانونا از رئیس جمهور قدرت بیشتری داری! فردا نگویی که تقلب نشده است! اینها همه تخلفات انتخاباتیست که دست کمی از تقلب ندارند! هیچ کس باور نمی کند که یک عده موتورسوار سرِ خود چنین اعمالی انجام دهند! مگر آنکه قدرتی بالاتر از رئیس جمهور (یعنی رهبر) پشت سرشان باشد! باور همه این است که افاضاتِ اخیرِ جنابعالی این وحوش را هار کرده است!
آغای خامنه ای!
مواظب باش جای سفتی نشاشی! دیگر فرصتی برای تکرار یک اشتباه نیست! فکر نکن هاشمی را کشتی و دیگر عفت مرعشی جرأت نمی کند مردم را به خیابان ها بکشد! مردم به دعوت هاشمی یا همسرش به خیابانها نیامده بودند.
آغای خامنه ای!
آخر و عاقبتِ حضرتِ آغا!
تو شاه نیستی که سریعا بتوانی از مهلکه بگریزی! چون جایی برای گریز نداری! آن مردک اگر بر مردم ظلم کرد، حداقل آمریکایی ها را داشت تا در موقع اضطرار جایی برایش بیابند! مواظب باش که مانند صدام از سوراخ مخفیگاه بیرونت نکشند! تکرار یک اشتباه می تواند سرنوشتی بسیار وخیم تر از سرنوشت صدام برایت رقم بزند.
آغای خامنه ای!

بفهم که این مگسانِ دورِ شیرینی بسیار بی صفتند! همچون  اطرافیانِ شاه، با کوچکترین احساس خطری تو را تنها خواهند گذاشت! نگذار بگویند «علی ماند و حوضش»!